بهمن صباغ زاده
فاضل نظری
بهمن صباغ زاده
فاضل نظری
چگونه زنده بماند، چگونه دق نکند؟
چگونه جان ندهد عاشقی که دلتنگ است
فرزاد نظافتی
این روزها که می گذرد سالهاست که ...
نام تو وقت نیت این فالهاست که ...
چون یک تبسم است که بر دیده می کشم
یا محض دلخوشی این خیالهاست که ...
بر سینه ام سکوت تو داغی نهاده است
ردی به گردنم از این مدالهاست که ...
طوفانی هوای دل و چشم و گونه هام
دارای بیشترین احتمالهاست که ...
آهوی ملتمس دام چشم هات
درگیر پاسخ همه ی این سوالهاست که...
آخر پلنگ زخمی ساحل ندیده ات
در فکر چانه و لب و این خالهاست که ...
ممنوع شد خاطره و سیب و خنده ات
بعد از هبوط و بستن این بالهاست که ...
... من
خاطره ای شد سرودن این غزل برایم (ده روز اول زمستان امسال)
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پرشده است.
فاضل نظری
فاضل نظری
مرا تُرکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر
سُها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مَه پیکر
چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ
بُوَد گلبیز و حالت خیز و سِحر انگیز و غارتگر
دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مِهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شِکّر
چه بر ایوان، چه در میدان، چه با مستان، چه در بستان
نشیند تُرش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرّ
چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم؛
ترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سر!
جیحون یزدی
فدای خندۀ مستت که از خزانۀ غیب
تبسم تو یقینا عنایتی دگرست
که در تراوش لعلت بلاغتی دگرست
محمدمهدی مقدم
"افشین یداللهی"