سویدا...

این روزها که می گذرد سالهاست که ...

نام تو وقت نیت این فالهاست که ...

چون یک تبسم است که بر دیده می کشم

یا محض دلخوشی این خیالهاست که ...

بر سینه ام سکوت تو داغی نهاده است

ردی به گردنم از این مدالهاست که ...

طوفانی هوای دل و چشم و گونه هام

دارای بیشترین احتمالهاست که ...

آهوی ملتمس دام چشم هات

درگیر پاسخ همه ی این سوالهاست که...

آخر پلنگ زخمی ساحل ندیده ات

در فکر چانه و لب و این خالهاست که ...

ممنوع شد خاطره و سیب و خنده ات

بعد از هبوط و بستن این بالهاست که ...

... من

خاطره ای شد سرودن این غزل برایم (ده روز اول زمستان امسال)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.