سویدا...

اسطوره ای در خاطر آزادگان پر زد 

ققنوس هم از قله ی آتشفشان پر زد

سیمرغ آواز بلند عاشقی سر داد

دل را برید از این جهان و پهلوان پر زد

تقسیم حق و باطلش با دست موسایی

یا با دم عیسایی اش بخشید جان پر زد 

همچون خلیل از آتش نمرودیان دون

بر جهل آدم زد تبر ، یک قهرمان پر زد

سودای آزادی برای کل دنیا داشت 

بهر بهایش عاشقانه داد جان پر زد

بیت المقدس گشته شعرم تا تو را گفتم

بهر تسلای دلم از این زبان پر زد

... من

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.