سویدا...

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شوق گریبان دریدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه ی دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

نظرات  (۱)

سلام شما دیگه چرا چیزی نمینویسی و نمیذاری وبلاگت؟ ؟
پاسخ:
سلام علیکم
میذارم انشاالله
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.