بهار آمده اما هوا هوای تو نیست
وسالهاست در این کوچه رد پای تو نیست
به شیشه میخورد انگشت های باران ... آه...
شبیه در زدن تو ... ولی صدای تو نیست
اصغر معاذی
اصغر معاذی
درخت اعتراف کرد
پرنده به آنچه در سینه داشت
بهار اما
تازیانه ی فروردین را
روی دفترم انداخت
خسته و مایوس!
" عبدالجبار کاکایی"